نقوش اسلامى با تناسب آهنگین و موزون خود همواره از وحدت به کثرت و ازکثرت به وحدت روى مىآورند.کثرت و صیرورت در اینجا چونان تجلى وحدت وابدیت است.
بىتردید نقوش اسلیمى و خطایى جلوه تفکر شعرى اسلامى است که از یکسر چشمه فیض گرفتهاند.این نقوش جلوه همان شجره طیبه هستند که در فضاى قرآنىافشانده شدهاند. گیاهان در اینجا به صورت سمبولیک و پر راز و رمز و از طبیعت مجرد پرداختمىشوند (1) و به تدریج صورت هندسه روحانى یافته و مظهر هماهنگى عالم مىگردند.
سرچشمه مادى اسلیمى-ماخوذ از اسلام-و خطایى ظاهرا همان تاک(مودرخت انگور) است.تاک درختى است که بیش از هر درختى مظهر عشق و راز و رمزکثرت عالم وجود بوده است.از اینجا در فطرت و هنر فطرى بشر ریشه دارد.هموارهانسانهاى امى به تصویر آن گرایش داشتهاند.حتى نقوش جانورى (2) بدویان نیز از همینپیچیدگى بهره گرفته است.درخت مو از نظرگاه عرفانGnosisیونانى و آیین دیونوسوسبه جهت آب میوهاش(شراب)از عذاب ابدى رهایى بخش است.از اینجا این نقش از دلاساطیرى بشر بر مىآید و قصه باطنى او را در میان مىگذارد،بىآنکه اراده و تدبیر آنکرده باشد.
به هر تقدیر ماده نقوش اسلامى چه چونان مظهر شجره طیبه یا درخت کیهانى مظهرهماهنگى اجرام سماوى و افلاک و زمین تلقى گردد،چه چونان جلوه تاک رهایى بخشبوده و یا از جهان اساطیرى اقوام بدوى به صورت اشکال جانورى درهم پیچیده گرفتهشده باشند (3) و چه ماخوذ از نقشههاى پیچاپیچ رومى وابسته به احساسات کهن هنر و آئیندیونوسوسى یونانى-رومى باشند،به گردش روح آدمى در سیر و سلوکهاى برینبر مىگردند.اشکال بنیادى این نقش(مانند دو پیچ یا موج دریا یادایره(ماندالا) با صور هندسى درون آن و یا پیچهایى که در سواد و بیاض خودرا نمایش مىدهند یا نقش ساده چند ضلعى یا نیم دایره یا ترکیبات ابداعى آنها،و نظایر اینها از گل و بوته و برگ)هنگامى که ترکیب مىشوندشکوفایى هنر اسلامى را ظاهر مىسازند.این صور از نخستین هنرهاى تزیینى اسلامىجاى تصویر جانوران را گرفتهاند و بر اثر همان تجلیات جلالى و تنزیهى حق براى مؤمنینهمراه به طور مستمر بىاحساس گناه تجربه شدهاند.در حالى که تجلیات جمالى و تشبیهىحق آن را براى مسیحیان به صورت تجربه تصویر جاندارانى که مظهر تفرد و تجسم تلقىمىشوند سوق داده است.از اینجا به سخن بورکهارت هنر مسیحى و هنر اسلامى دو جلوهاز هنر را نمایش دادهاند، در هنر مسیحى(على الخصوص در نوع شمالى و ایرلندى آن)
جانداران استیلیزه و در جهان اسلامى گیاهان استیلیزه مدار کامل هنر قرار گرفتهاند.
چنانکه فى المثل آنها را در مقایسه آرایشهاى انجیل لیندیسفارن و موزائیکهاى کف کاخاموى به عینه مىتوان دید.هیچ ضرورتى براى القاء ارتباط مکانیکى میان این دو نقشوجود ندارد،زیرا این دو نمایشگر دو حال و وارد قلبىاند که در مسیر انقلاب دینى عصرمسیحیت و اسلام چونان مواد هنرى به کار گرفته شدهاند (4) .این مواد اغلب در عرصه هنرمسیحى و تمدن لاتینى به جهت غلبه تشبیه به تدریج کمرنگ و ناپدید مىشوند، اما درعرصه هنر اسلامى و تمدن شرقى تجلى تام و تمامى پیدا و با قواعد انتزاعىتر و ثبوتىتربروز مىکنند(شکل گیاهى گاه کاملا از میان برخاسته است) که روح معنوى در آنهادمیده شده است.یگانگى و چندگانگى با آهنگ و وزن جلوهگرى مىکنند. بهرهگیرى ازقرینه در هنر اسلامى آن را از طرحهاى اسلیمى و پیچاپیچ یونانى-رومى متمایز مىکند وعقلانیت جهان مدارانه یونانى را مىپوشاند.وحدت در کثرت نقوش مظهر الوهیت وتوحید وجود لایتناهى الهى است که در جهان کرانمند و یتناهى به نمایش در مىآید نهظهور عالمCosmosآنچنان که یونانى درک مىکند.آنچنان که در سخن ژرژ مارسه اشارهشده بود روح کلى هنر اسلامى کاملا خود را بیگانه از جهان یونانى-رومى نشان مىدهد.
و این رجوع مىکند به روح تفکر دینى که وجهه نظر هنرمندان مسلمان را به مبدا ربوبىمتذکر مىساخته است.این تذکر و مشاهده وحدت در کثرت به همه آثار هنرى عالماسلامى مهر وحدت زده است.طرحها و نقوش زینتى،گرهسازى،طرحهاى هندسى،نقش نخلچه، گل نیلوفر،برگ کنگر و بسیارى طرحهاى گوناگون دیگر که در هنرنگارگرى و تصویرگرى جهان پراکنده و در هنر اسلامى نیز جمع شده است هویتى بیگانهاز یکدیگر دارند که آن به روح و صورت نوعى هر تجربه هنرى رجوع مىکند.ایننقوش از عالم دیگرى در روح و چشم دل هنرمند مسلمان پرتو افکنده است.
تذهیب کتاب قرآن و تزیین کتابهاى دینى و علمى و هنرى مقدمهاى بود براى تزیینآنها،از اینجا باید صورتى از هنرهاى نگارشى تکوین مىیافت که همچون خط، زیبایىو روحانیت قرآن را هرچه بیشتر نمایش مىداد (5) .این هنر نمىتوانست چون هنرهاىتجسمى متعین با نقوش انسانى یا طبیعتسازى مینیاتورى و نظیر آن باشد بلکه از ممیزاتاساسى آن همان دورى از طبیعت است که حتى طبیعتسازان مینیاتور نیز تا حدودى ازآن مىگذرند.بنابر این وضع جدیدى پیدا شد و هنرمندان مسلمان به سوى خاصى کشیدهشدند.یکى از نویسندگان در این باب چنین مىگوید:«به نظر مىرسد همین طرز اندیشه-توجه و مشاهده وحدت در کثرت-همواره هنروران مسلمان را به سوى نقشهاى انتزاعىو مجرد که در آنها سر مشق طبیعى اولیه غالبا ناپیدا و نا شناخته مىنماید سوق داده است.
منظور ما در این مورد هزاران هزار شکلهاى تزیینى به صورتهاى اسلیمى یا ختایى وپیچک و گره و نظایر آنها است که تار و پود بیشتر آثار اسلامى را بنیاد گذاشته است.گاهاین نقوش به هنگام الهام گیرى از اشکال هندسى مفهوم«تجرد»را تا سرحد امکانگسترش مىدهند و با هم گذارى شکلهاى منتظم و غیر منتظم که به طور مستقیم زاده اندیشهاستبا دنیاى محسوس از نظر ظاهر قطع رابطه مىنماید (6) .در اینجا قطع رابطه با دنیاىقابل لمس محسوس...نمایان است.لازم ستبیفزاییم که چه بسا به هنگامى که مبدعانآثار هنرى تصور مىکنند نقوش ابداعى آنان منحصرا از اندیشه خودشان سرچشمه گرفتهو هیچ شباهتى میان آنها و نقشهاى عالم خارج وجود ندارد در همان حال،وجود درونىآنان در اثر پیوستگى با مجموعه جهان به طور ناخود آگاه از طرحهایى که در عالم کبیر ویا در اجزا خود جهان وجود دارد و از چشم غیر مسلح پوشیده است الهام مىگیرد،نظیرطرحهاى گوناگونى که به عنوان گره سازى و نقشهاى هندسى مرکب به وسیله هنرمندانروى تذهیبهاى مختلف و کاشیها و سطوح تزیینى ابداع شده است» (7) .به این ترتیبمذهب کاران در تمدن اسلامى شیوهاى خاص را براى زینت قرآن گزیدند که با شیوهمسیحیان متفاوت بود و آن خصوصیت تنزیهى هنرى بود که در قرآن به کارمىرفت (8) .
خطوط اسلامى در کنار تذهیبها دو شاخه از هنرهاى اسلامىاند که از محدوده قرآنگذشته و به تمام شئون هنرهاى تجسمى و معمارى و صنایع مستظرفه اسلامى نفوذکردهاند و با اضافاتى گچ بریها،حجاریها و کتیبهها و کاشیها و موزائیکها،نقوش روىظروف و وسایل مساجد،اماکن مقدس و ابنیه و منازل همه از این حکایت مىکنند.نکتهقابل تامل در باب تذهیب این است که هنرمندان تذهیب کار نیز اولین آموزگار این هنر راچون خطاطان على بن ابیطالب(ع)مىدانند.در این باره به قصصى اشاره مىشود که ذکرخواهیم کرد.
پىنوشتها:
1) (Stylization) یعنى به سبک خاصى در آوردن که با زیبایى قرین باشد.در تصاویر استیلیزه چهرههاعموما به صورت مدور و خالى از عوارضى هستند که نمایشگر خصوصیات مربوط به کالبد شناسى وترسیم عضلات و استخوانها و دیگر ویژگیهاى فردى باشد.
2) آنچه که به هنر جانورنگارى (Zoomorhic) مشهور استبر اذهان همه بیابانگردان ودشت نشینان مشرق زمین و شمالى مسلط بوده،زیرا سادهترین بیان عالم اساطیرى بوده است.
3) در هنر مسیحى-ژرمنى،این نقوش در تذهیب انجیلها بسیار به چشم مىخورند.
24) هنر اسلامى،بورکهارت،ص 70.برخى میان اروپاى پرآشوب و گرفتار تاخت و تاز بربران باخاور میانه از تبادلاتى فکرى سخن گفتهاند همانند پارهاى از پدیدارهاى بسیارى که در بسیط جهانیونانى-رومى کهن روى نموده و عوامل گوناگون انتزاعى را با هم در برخورد آورده است.اینعوامل به هنگام برخورد با جهان متمدن بیدرنگ ممیزه سمبولیک خود را گم مىکنند و در آرایشهاو تزیینات معناى اصیل آنها فراموش مىشود،چنانکه در قلمرو هنر مسیحى ایرلند اشکال کهن کهمیراث عصر امیت استبه گونهاى بسیار طبیعى حفظ و مبدل گردیدهاند.
5) این سنت از تفکر دینى و هنرى مسیحیت و ادیان در قلمرو تزیین انجیل و کتاب مقدس الهامگرفته است،با این تفاوت که در هنر قرآنى جایى براى صورتهاى جانورى و انسانى نبوده استآنچنانکه در حوزه مسیحیت اسکندرانى و نسطوریان ایرانى و ارتدکسهاى بیزانسى تا دورههاىمتاخرتر مسیحى مىبینیم.
6) آنچه بدان خیال راجعه به مبادى عالیه نوریه یعنى خیال ناظر به حقیقت قلب تعبیر مىشود عبارتاز خیالى است که در آن دل از امور محسوس فانى منقطع و منعزل مىشود.به تعبیر غزالى در اینحال خیال صور خویش را از حس ظاهر و محسوس نمىگیرد بلکه مبدا الهام و تلقى آن نقوش عالمملکوت(یا عالم مثال و خیال منفصل)است.در این مرتبه و منزل روحانى دل و جان گرفتار انهماک در حیات دنیا نیست و از شواغل و اشتغالات دنیوى رسته است.براى تفصیل مطلب رجوعشود به کتاب علم و کلام جدید تالیف شبلى نعمانى ترجمه فخر داعى گیلانى که به زبانى سادهمباحثخیال و روحانیات و وحى و الهام را در این کتاب به نقل از حکمت الاشراق سهروردى، وآثار غزالى و شاه ولى الله و ابن سینا،جمع آورده است(ص 170-185).
7) نقاشى ایرانى از کهنترین روزگار تا دوران صفویان،ص106.
8) به هنگام گسترش دیانت اسلام در تزیین قرآن از سنتهاى دینى کهن بهره گرفته شد.در آغازنسخههاى قرآن فقط با طرحهاى هندسى آرایش مىشدند ولى بعد به کاربردن تزیینات مفصلترى باطلا و رنگهاى دیگر به عنوان سرلوح و سر سوره و تزیین حواشى بر روى قرآنها معمول شد و فنتذهیب و ترصیع و زرنشان و دیگر فنون مربوط پایه گذارى شد.
کتاب: تجلیات حکمت معنوى در هنر اسلامى ص 179
:: بازدید از این مطلب : 374
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8